اینجا، بدون من

فربد صالحی

۳ مطلب با موضوع «فوتبال» ثبت شده است

داستان دلارهای نفتی

یکی از ترکیب‌هایی که ما سال‌ها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شنیدیم، و اینطور که به نظر میاد همچنان شنیده می‌شه، «دلارهای نفتی» بوده. یکی از کاربردهای ورزشی این ترکیبِ معروف مربوط به زمان‌هایی بود که تیمی از ایران، تو رقابت‌های فوتبال باشگاهی آسیا از یکی از تیم‌های عربی شکست می‌خورد.

اون‌وقت این بحث توسط گوینده پیش کشیده می‌شد که «به هر حال تیم‌های حاشیه‌ی خلیج فارس با صرف دلارهای نفتی و خرید مربی‌ و بازیکنان گران‌قیمت به این نتایج می‌رسن». حتی وقتی تیم ایرانی برنده هم می‌شد باز هم می‌شنیدیم که «همیشه تیم‌های ایرانی با غیرت و تعصب خودشون بر دلارهای نفتی پیروز می‌شن».

حتی زمانیکه‌ دوربین‌های تلویزیونی، ورزشگاه‌های مجهز و مرتب کشورهای عربی رو نشون می‌دادن که اکثرا برخلاف ورزشگاه‌های محقر ایرانی خالی از تماشاگر بودن، باز هم می‌شنیدیم که «کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس حتی با صرف دلارهای نفتی هم نمی‌تونن مردمشون رو به فوتبال علاقه‌مند کنن». 

جُدا از اینکه بخش زیادی از هزینه‌های تیم‌های ورزشی و در کل، امور کشور ما هم طبق آمار‌ها با دلارهایی از همین جنس تامین میشد و میشه، یه سوالی که می‌تونه مطرح باشه اینه که از مقایسه‌ی نتایجی که در بلند مدت توسط تیم‌های ما و تیم‌های سایر کشورها کسب شده به چه نتیجه‌ای می‌‌رسیم؟ فهرست قهرمان‌های دو دهه‌ی اخیر آسیا در تصویر زیر قابل مشاهده است:

 

 

همونطور که می‌بینیم، طی این ۲۰ سال هیچ تیمی از کشور ما قهرمان نشده (البته امسال یعنی سال 2020 میلادی، تیم «پرسپولیس» از ایران به فینال این بازی‌ها رسیده که چند ماه بعد از نوشتن این مطلب برگزار میشه). اما همونطور که از تصویر مشخصه، ۶ سال از ۲۰ سال اخیر رو تیم‌هایی در این بازی‌ها قهرمان شدن که در کشور ما بهشون تیم‌هایی با دلارهای نفتی گفته میشه.

من خودم سال‌ها پیگیر سفت و سخت فوتبال و به شدت هم اهل کَل‌کَل و طرفداری از تیم مورد علاقه و کوبیدن تیم‌های رقیب بودم. اگه یه چیز تو این سالها و از این کَل‌کَل‌ها یاد گرفته باشم اینه که دیگه ۱ سال، ۲ سال یا ۳ سال میشه موفقیت‌های رقبا رو نادیده گرفت و با بهانه‌هایی مثل داوری و پول و ... اون‌ها رو زیر سوال برد. دیگه وقتی چند سال میگذره و دستاورد قابل ذکری در مقایسه با رقیب نداری، بهتره یه مقدار سکوت کنی و به موفقیت اونها احترام بذاری. اینطوری به نظرم احترام خودت هم بیشتر حفظ میشه و کمتر یه موجود ترحم‌برانگیز به نظر میای. شاید هم فرصت کنی یه مقدار تحقیق و بررسی کنی و ببینی علت عقب‌موندگی‌هات چیه و چطور میشه جبرانش کرد. البته اگه اصولا علاقه‌ای به جبران عقب‌موندگی‌ها داشته باشی.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد

تصمیم و قضاوت

 

به عنوان یه رشتی طرفدار فوتبال، شناخت من از «علیرضا جهانبخش» به زمانی برمیگرده که تو تیم «داماش گیلان» بازی می‌کرد و تا جایی که می‌دونستم اهل شهر «رودبار» تو استان «گیلان» بود. خیلی جوون بود و از بازیش مشخص بود که می‌تونه آینده‌ی خوبی داشته باشه. روندی که اون موقع می‌شد برای همچین بازیکنی در نظر داشت این بود که به یه تیم بزرگتر و ثروتمندتر، مثلا «سپاهان» یا «ذوب‌آهن» بره و اگه دچار اُفت و حاشیه‌های معمول فوتبالیست‌های جوون تو فوتبال ایران نشه، به یکی از تیم‌های «استقلال» یا «پرسپولیس» منتقل بشه. البته موردهایی هم بودن که مستقیما از یه تیم کوچک به یکی از دو تیم‌ بزرگ تهران منتقل شده بودن و این گزینه هم محتمل بود.

اما خبری که از جهانبخش بعد از ۲ فصل حضور تو تیم داماش منتشر شد، انتقالش به یه تیم «هلندی» بود. بعد از حضور تیم ملی ایران تو جام جهانی ۱۹۹۸، انتقال بازیکن‌های ایرانی به لیگ‌های اروپایی و بخصوص «آلمانی» چیز عجیبی نبود، اما سال‌ها ازون دوران گذشته بود و حالا اینکه بازیکنی از ایران تو سن خیلی پایین و مستقیما از یه تیم کوچک به تیمی تو یه لیگ آبرومند اروپایی بره خبر هیجان‌انگیزی بود، هر چند نگرانی‌هایی هم مطرح میشد. مثلا اینکه عدم تجربه‌ی حضور تو تیم‌های بزرگ ایرانی و یا حتی عدم حضور در لیگ‌‌های متوسط کشورهای همسایه مثل «قطر» و «امارات» باعث نشه که جهانبخش زیر فشار زیاد بازی‌های اروپایی نتونه عملکرد خوبی از خودش نشون بده و اصطلاحا بسوزه.

اما خبرهایی که از حضور جهانبخش تو هلند میومد خیلی خوب بود، طوریکه بعد از ۲ فصل، به یه تیم بزرگتر هلندی منتقل شد و تو فصل سوم حضورش تو اون تیم هم «آقای گل» لیگ برتر هلند شد که خیلی افتخار بزرگی بود. بعد از ۵ فصل حضور در فوتبال هلند، علیرضا جهانبخش با یه مبلغ قابل توجه به تیم «برایتون» انگلیس منتقل شد که تبدیلش کرد به گرانترین خرید تاریخ این باشگاه انگلیسی.

این انتقال از جهات زیادی تفاوت داشت با تجربه‌های قبلی علیرضا، چون لیگ برتر انگلیس یکی از سطح بالاترین لیگ‌های فوتبال دنیاست و ضمنا معروفه که مسابقاتش بسیار درگیرانه انجام میشه و قدرت بدنی و تمرکز بالایی می‌طلبه. خیلی خلاصه اینکه اوضاع واسه علیرضا تو انگلیس اونطور که باید پیش نرفت. تو فصل اول بازی‌های کمی انجام داد، نه گلی زد و نه تونست پاس گلی بده و این برای خرید یه باشگاه که گرانترین خرید تاریخ باشگاه هم هستش یه فاجعه محسوب میشه. مسلما طرفدارها و رسانه‌ها انتقاد می‌کنن و باشگاه و سرمربی زیرفشار قرار میگیرن. تو فصل دومش هم که همین فصل ۲۰۱۹-۲۰۲۰ هستش، اوضاع بدتر شد و کلا مربی تو ترکیب تیم قرار نمی‌دادش.

حالا دیگه بحث و انتقاد از داخل ایران هم شنیده می‌شد. بعضی‌ها معتقد بودن که رفتن به انگلیس از اولش اشتباه بود: وقتی توی هلند موفق بودی چرا رفتی یه کشور دیگه. فوقش میرفتی یه تیم بهتر، مثلا «آژاکس». بعضی‌ها هم میگفتن عجله کردی و کار درست این بود که به جای لیگ برتر انگلیس، از لیگ رده پایین‌تر این کشور (لیگ دسته‌ی اول) شروع می‌کردی تا کم کم جا بیفتی. این بحث هم مطرح بود که بهتره جهانبخش تا یه فصل رو کلا از دست نداده زودتر تیمش رو عوض کنه و حتی دوباره برگرده هلند. اما از مدیر برنامه‌های علیرضا خبر می‌رسید که علیرضا تصمیم داره بمونه و تلاش کنه.

امروز که دوم ژانویه 2020 هستش، علیرضا جهانبخش توی دو بازی پی در پی تو لیگ برتر انگلیس برای تیمش گل زده. اولیش رو قبل از اینکه هنوز بازی به دقیقه‌ی ۳ برسه زد که سریع‌ترین گل تاریخ برایتون تو لیگ برتر بوده و دومیش رو هم در دقایق انتهایی بازی با تیم بزرگ «چلسی»، با یه «قیچی برگردون» زیبا که باعث شد تیمش از شکست نجات پیدا کنه.

میشه تصور کرد که روزها و ماه‌های قبل از این دو تا گل چه فکرهایی از ذهنش گذشته. اینکه شاید این حرفهایی که کارشناس‌ها و رسانه‌ها در مورد انتخاب تیم و .. میزنن درسته. واقعا من اینقدر که برام هزینه شده ارزش دارم؟ چرا دیگه نمی‌تونم گل بزنم؟ اگه مربی تیم دیگه بهم بازی نده چی؟ چه کاری درسته؟ با همین تیم ادامه بدم یا تیمم رو عوض کنم؟ 

تصویر بالا که مربوط به بعد از اولین گلش تو لیگ برتر انگلیس میشه، نشون میده که این بازیکن از چه فشار روانی شدیدی رها شده. بعد از گل دومش هم که به طرز زیبایی به ثمر رسوند، همه دارن تحسینش می‌کنن که «موند و جنگید، تسلیم نشد، حاضر نشد به عقب برگرده و حالا داره مزد زحماتش رو می‌گیره».

خیلی وقتها قضاوتی که ما درباره‌ی تصمیم‌ها و انتخاب‌های دیگران داریم، فقط معطوف به «نتیجه‌» هستش. تا موقعی که گل بزنن و بدرخشن، همه‌چی درست و به موقع بوده، ولی اگه تو مقطعی دچار مشکل و اُفت بشن، باید خودشون رو برای انتقاد و سرزنش آماده کنن.

خیلی کلی‌تر، شاید بشه گفت هر چقدر که تو زندگی جلوتر میریم، هر چقدر تصمیم‌ها مهم‌تر و سرنوشت‌سازتر میشن، دیگه کمتر می‌تونیم قاطعانه بگیم چه کاری درسته و چه کاری غلط. شاید تنها کاری که ازمون بربیاد این باشه که تا جای ممکن اطلاعات جمع کنیم، با افراد با تجربه‌تر مشورت کنیم و با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب تصمیم بگیریم. ولی بهتره بدونیم که هیچ تضمینی برای رسیدن به نتیجه‌ی دلخواه وجود نداره و باید برای هر نتیجه‌ای و بر اساس اون نتیجه، برای هر قضاوتی توسط بقیه‌ی افراد آماده باشیم.   

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد

آنها که مانده‌اند

 

 

 

«ساختن همیشه سخت‌تر از رفتنه،‌ به همین دلیل اکثر آدم‌ها وقتی خونه‌شون خراب میشه به جای ساختن ترجیح میدن به یه خونه‌ی آباد برن، وقتی شهرشون خراب میشه مهاجرت کنن و وقتی تیمشون به سمت بحران میره یه پیراهن جدید بپوشن». این پاراگرافِ آغازین متنی در مورد «مارکو رویس (Marco Reus)» بازیکن آلمانی موفق تیم فوتبال «دورتموند» هستش که تو برنامه‌ی «فوتبال ۱۲۰» شبکه‌ی ورزش خونده شد و کاملش رو می‌تونید تو ویدئوی بالا بشنوید.

حتی قبل از تعطیلی برنامه‌ی «۹۰» عادل فردوسی‌پور، من «فوتبال ۱۲۰» رو به «۹۰» ترجیح می‌دادم، تهیه کننده‌اش خود عادل فردوسی‌پوره و علاوه بر اینکه کیفیت ساخت برنامه بالاست، پرداختنش به فوتبال اروپا باعث میشه به جای حواشی خسته‌کننده و پر رنگ‌تر از متنِ فوتبال ایران، طرفدارای فوتبال از یه برنامه با کیفیت لذت ببرن. 

بار اولی که این آیتم رو دیدم، موقع پخش تلویزیونیش بود. با این شروع کوبنده‌ به نظرم رسید که متنش فراتر از یه آیتم فوتبالیه. بعد از برنامه، از اینترنت پیداش کردم و دوباره بهش گوش کردم و تقریبا مطمئن شدم. حدس می‌زنم که نوشته‌ی خود فردوسی‌پور بوده، یا اگه خودش هم ننوشته یجورایی حرفِ دلش بوده: اینکه با همه‌ی مشکلات مونده و ساخته و نرفته جای دیگه.

چندتا نکته در این مورد به ذهنم می‌رسه. اول اینکه بعضی‌ها مثل من احساس می‌کنن موندن و نموندنشون تفاوت خاصی نداره. من اونقدر آدم برجسته و تاثیرگذاری نیستم، یا اونقدر کار منحصر به فردی انجام نمی‌دم که اگه نباشم خلائی احساس بشه. شاید اگه شرایط طور دیگه‌ای بود یا خودم تلاش بیشتری می‌کردم، می‌تونستم همچین کسی بشم، شاید همه بتونن البته، ولی فعلا این‌طوریه. همونطور که تو انتهای همین ویدئو گفته میشه: «یه کندوی موفق نیاز به یه زنبور ملکه داره... مارکو رویس واسه موفقیت همه‌کار میکنه و هیچوقت بیرون کندو دنبال خوشبختی نمی‌گرده». من ولی احساس نمی‌کنم زنبور ملکه باشم، من همون زنبور کارگرم و زنبور کارگر هم حداقل الان به تعداد زیادی وجود داره. 

نکته بعد اینکه مارکو رویس موند تو دورتموند، چون احتمالا باشگاه، سرمربی، هم‌تیمی‌ها و طرفدارای تیم رو با خودش همسو و هم‌جهت دید. یعنی اینطور نبوده که احساس کنه تک و تنها بین اطرافیانش مونده و هر چقدر سعی میکنه نمی‌تونه دیگران رو تهییج کنه. یا دیده که بقیه سعی میکنن به هم کمک کنن تا به موفقیت برسن، نه اینکه جلوی هم سد و مانع ایجاد کنن. فرض کنید یه مسیر خیلی طولانی رو با اتوبوسی طی می‌کنید که اسقاطیه و سیستم تهویه هوای درستی نداره و شما روزا دارید از گرما خفه می‌شید و شب‌ها از سرما نمی‌تونید بخوابید، مرتب پنچر میشه و نیاز به توقف‌های طولانی برای عیب‌یابی هم داره. شما احتمال می‌دید که ممکنه مسیر رو خیلی خیلی دیرتر و سخت‌تر از بقیه اتوبوس‌ها طی کنید.

ولی مشکل اصلی اینا نیست، چون همه این‌ها فقط ممکنه زمان رسیدن به مقصد رو بیشتر و شرایط رسیدن رو سخت‌تر کنه. آدم میتونه بگه اشکال نداره، ما از اول تو همین اتوبوس بودیم، همسفرها آشنا هستن، اینا همه‌ش خاطره میشه و ... . یا اینکه با خودتون بگید برم تو یه اتوبوس دیگه کسی رو نمی‌شناسم، حرف مشترکی باهاشون ندارم، ممکنه جای خالی نباشه و مجبور شم روی زمین بشینم و.. .

به نظر من مشکل اصلی اینجاست که وقتی تو این اتوبوس نشستی و فکر می‌کنی داری به سمت شمال میری و راننده و کمک‌هاش هم مرتبا ادعای نزدیک‌تر شدن به مقصد رو دارن، کم کم از شواهد متوجه میشی اتوبوس داره به سمت جنوب میره. ضمن اینکه به رانندگی راننده‌ها و کمک‌هاشون هم اعتماد نداری، چون می‌بینی موقع رانندگی چُرت می‌زنن و هر آن احتمال داره که اتوبوس رو تو دره بندازن. اصلا هم توجهی به حرفای تو و بقیه مسافرها که مسیر رو بهتر می‌شناسن و می‌خوان کمک کنن ندارن و گاها عصبانی هم میشن. 

نکته آخر هم اینکه، از مارکو رویس تو باشگاهش همون کاری رو میخوان که توش مهارت داره. یعنی تو زمین بازی درستی هستش و درست هم ازش استفاده میشه. این باعث میشه انگیزه برای پیشرفت داشته باشه و سرخورده نشه. اینطور نیست که مثلا بهش بگن باید بری تو مسابقات شُتردوانی شرکت کنی که وقتی ناموفق باشه توسط اطرافیان مورد ریشخند هم قرار بگیره. یا بگن چیزی که تو زمین واسه ما مهمه اینه که باید وسط هر بازی چندبار بری سراغ سرمربی و ازش تعریف کنی، اگه این کار رو خوب انجام بدی اصلا مهم نیست که عملکردت تو بازی چی بوده. 

کاش می‌شد از خود عادل بپرسم که پیشنهادش برای این وضعیت چیه، بخصوص با شرایط جدیدی که تو شبکه ۳ براش ایجاد شده.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد